سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 19 روز سن داره
مامان سمیرامامان سمیرا، تا این لحظه: 36 سال و 1 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
عقدمونعقدمون، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
عروسیمونعروسیمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

غزل قریب زندگیم

یه کمر درد غیر منتظره!

سلام عزیزم خوبی پسری من؟  حال مامانی که این روزا اصلا خوب نیست! از شنبه شب یه کمر درد وحشتناک گفتم که نگو.بعضی وقتا انقدر دردش زیاد میشه که گریه ام می گیره.با این اوضاع فکر نکنم بتونم زایمان طبیعی داشته باشم. امروز رفتم دکتر متخصص اعصاب  و ستون فقرات. دم عیدی این یکی و به زور پیدا کردیم. برام یه امپول مسکن و  قرص نوشت.به لطف امپوله الان دردم کمتره ولی یه جا دراز کشیدم دارم با گوشی مطلب میزارم. قبلا هم سابقه داشتم ولی وزنم کمتر بود مشکلی ندشتم. حالا خدا کنه خوب شم. مثلا این چند روز مونده به عید رو می خواستم خونه رو مرتب کنم. این درده منو کلافه کرده .اصلا حوصله هیچ کاری رو ندارم. تازه سبزه ام سبز نشد انداختمش همش فکر ...
27 اسفند 1393

پایان هشت ماهگی و شروع شمارش معکوس!

سلام عزیز دلم هشت ماهگیت مبارک باشه مامانی امروز دیگه هشت ماه تمام شدو وارد نه ماه شدی... از امروز ما روزا رو یکی یکی تا اومدنت می شماریم و منتظرتیم عزیز دل مامانی و بابایی. امروز اومدم خونه مامانی جون(مامان مامان) مامانی جون می خواد واسمون آش رشته درست کنه. البته رسم اینه که چهارشنبه آخر سال آش درست می کنن ولی چون دل من وپسریم خواست مامانی الان درست می کنه برامون. دست مامانی درد نکنه ما هم انقدر می خوریم تا بترکیم ...
20 اسفند 1393

نی نی کوچولوی اسرارآمیز خاله ملیحه!

سلام پسرپسری خوبی؟ روزای آخر ماه هشتمه عزیزم و تو این روزا تو شکم مامانی موج مکزیکی میری جوری که از خواب بیدارم می کنی خوشحالم پسرم به ورزش علاقه داره... کلا فعالیتت زیاده حالا ببینم تا به دنیا میای چیکار می خوای بکنی. چند وقت پیش خاله ملیحه(دخترخاله ی مامانی) با نی نیش رفته بود مکه. واسه نی نی شم کلی وسیله گرفته بود.نی نی خاله یه ماه ازت کوچیکتره پسری(حالا چون کوچیکتره یه وقت اذیتش نکنی شیطون نشی پسرما مواظبش باش ) خاله جونم بعد از اینکه از مکه اومد رفتش سونوگرافی و آزمایش. منم بهش زنگ زدم که ببینم سونو و آزمایشش چطور بود که خاله گفت نی نیه ماهم پسرهههههههههههههه .یهو پشت تلفن من گفتم دوروغغغغغغغغغغغ میگی .باورم نمیشد آخه سونو...
14 اسفند 1393

زایمان طبیعی یا سزارین؟؟

دوباره سلام پسرپسری. خوبی مامانی؟ راستی عزیزم تو تو دوس داری خودت هروقت دلت خواست به دنیا بیای یا خانم دکتر به زور درت بیاره؟ شنبه که رفته بودم دکتر ازم پرسید زایمان طبیعی می خوام یا سزارین؟ گفتم من ترجیح میدم طبیعی زایمان کنم اما مشکل هموروئید دارم. دکترم گفتش که زایمان طبیعی بدترش می کنه بهتره که سزارین بشی . ولی من خیلی دوس دارم طبیعی زایمان کنم.کلاس های زایمان فیزیولوژیک هم رفتم که امروز آخریش بود.خیلی خوب بودن . ترس آدم از زایمان طبیعی رو کم می کنه .باعث شد که  خیلی دوس داشته باشم طبیعی زایمان کنم. بازم می خوام برم مشورت بگیرم و با جراح عمومی در مورد هموروئید و زایمانم صحبت کنم. اخه تو بارداریم مشکلی نداشتم .بیشتر قبلا بو...
11 اسفند 1393

وقتی باباجون مریض می شود!

سلام پسرپسری. خوبی گلم؟ این روزا خوب حرکت موجی میری تو شکمم گلم! چهارشنبه که داشتم مطلب قبلی مو می نوشتم بابایی زنگ زد که حالم خوب نیست می خوام برم دکتر. از قبل یکم سرفه می کرد ... ولی دیگه حالش خیلی بد شده بود لوزه هاش ورم کرده بود. می خواستیم با ماشین خودمون بریم که دیدیم عمه سمیه اینا اومدن .بابایی جلو نشت و منم صندلی پشتی. بیچاره بابایی صداش در نمی میومد. داشت حرف می زد که یهو سرش کج شد منم هرچی صداش کردم جواب نداد منم هول شدم و شروع کردم به گریه کردن(پسرپسری ببخشید این چهارشنبه فقط ناراحتی داشت ) چون بیمارستان نزدیک بود سریع بردیمش اورژانس. بابایی بیچاره اصن نمی تونست نفس بکشه حالا منم هی گریه می کردم... حالا بقیه میومدن می گفتن خا...
11 اسفند 1393
1